هفت تیر
اکتبر 29, 2015روزگار بی تو
جولای 20, 2017
چه سخت می گذشت بر زن اگر روزی غزیزه جنسی در مردان می مرد ، آنگاه زنان تازیانه ستم می خوردند ،
چون نیازی نبود که مردی برای رفع نیازش خوش زبان شود.
دگر از انتخاب دوباره ام می ترسم که گذشته دیگری شوم .
این روزها زن بودن چقدر سخت است ، درخت بی وجدان متحرک زندگی سایه نحسی پای به پایم بر سر است .
درچهارچوب قوانینش سخت می تونستم خودم باشم و طالع نحسی چون او که مدارا نمی دونست !
آنوقت که درگذرگاه کوتاه زندگی محبت خواستار بودم ، بی اعتنایش مرا ملزم به ارتباط با دیگری می کرد و من بخشایش را از او وام می گرفتم !
آنکس که مرا گنهکار خطاب می کنی روزگاهی گناهم بر دوش توست ، چند روزیست خوابهایم نه از خستگیست ، نه از بیدار موندن ، ار افسردگی بیش نیست !
دگر بار آزارم می دهد زمان که چگونه به مقصد برسم ، او منتظر است و من از بیم پیر شدن باید اون طور که اون می خواد آماده بشم ، این شیطان است که مرا دیدار می کند
زبانم با او خو می گیرد ، ملموس می شود تن ، قبل از بوسه عاشقانه!
اشک های سیه بر گونه ام جاریست و ماه شهودست بر تکیه من به تیرک در خانه
آشفته به خانه می روم و سیگاری را دود می کنم ، چندی از سرزنش شدنم به دست درون بی خاصیتم که گذشت.
از امید نوین خود را پاک می شویم و به دوباره خوابهای کودکیم ....
دستش به دهانش نمی رسید و لاله را در من می دید ، لاله برای او چگونه تعریف شده بود :
دستش به دهانش نمی رسید و گران می خواست !
صداقتم میراث من بود و من بیهوده ترین میراث را در این زمانه داشتم .
چهل سالگیم سخت می گذرد در همان سختی بیشتر از حد معمول عجله برای یافتن پناهگاهی چون بازوانی مردانه داری
که در آن میان بوسه به زبان افتد. پیشانی به پیشانی سخن از دیروز گوید و اشک رود شود ، به ادراک من رسد
با او گرم گرفتم ، به دوباره سخنان 15 سالگیم را بیان کردم . با او از آینده گفتم از ساعاتی که بیرون از شهر در میان شاخسارهای طبیعت که روزنی در میان شاخبرگها نباشد !
در این سایه سار او زیباتر جلوه می شود ، او محرم من شده بود ، در اطمینان بودنم قرار گرفت . بوسه اش در وعده زیبا خلق وابستگی بود و
حال وقت اعترافش بود : او زن داشت و من دیگر سرازیر شده بودم . او پیشانی به پیشانی کار خودش را کرد .